نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ مهربان
مولای جان، برات کربلای من در دستان پرمهر شماست، امید دارم که با عنایت خداوند متعال و دعای صاحبم، توسط شما امام رئوف کربلایی شوم؛ یا امام مهربانی ها مهرت را شامل حالم کن. این جملات، دعایی بود که رو به گنبد آقا امام (رضا علیه السلام) در صحن انقلاب بر لب زمزمه کرده بودم و تمام در قلبم را، در به اجابت رسیدنش باز گذاشتم و از اعماق وجودم، اجابت خواسته ام را به نظاره نشستم… و شد آن چه شدنی بود با دعای مولا…الحمدلله روزی که به بین الحرمین رسیدم مولا غریب الغربا را در قتیل العبرات یافتم… زیارت امام رضا را روبروی گنبد طلای سیدالشهدا خواندم و درخواست کردم تمام عمرم زائر و خادم این خاندان باشم… دعا کردم تمام زندگی ام را بین این خاندان حق و حقیقت در رفت و آمد باشم و الحمدلله بازهم شد آنچه شدنی بود با دعای ولایی ارباب… و امروز در راه هستم، در مسیر سلطان طوس، امام دل ها، علی بن موسی الرضا… سوال اینجاست که چه شد که این چنین شد؟ پاسخ این است: تنها دلیلش “بی دلیلی” است.. تا او هست “دلیل” جایگاهی ندارد “چرا” و “چگونه” معنا ندارد؛ هرگاه “تو” در میان نباشی و “او” را فقط ببینی دیگر کلمه ی “سخت” در دایره لغاتت یافت نمی شود… شدنی ها برای شدن خلق شده اند پس بخواهید هر آن چه را شدنی است. از اویی بخواهید که ولایت کن فیکون را در اختیار دارد. السلام علیک یابن الزهرا
آخرین نظرات