چشمـ براه
این روزها رسوایی قلبم را نمی توانم پنهان کنم، آهنگ خیال به هر سو نواخته می شود و می کشاند خیال را بدون افسار به دنبال خود. خسته ام از این لگام گسیختگی خیال و وهم. روز شمار آرزوها, تعطیلی و آدینه ای ندارد و سخت می گذرد.
شبانه های بدون ماه, و روزانه های بی خورشیدش.
دستی را طلبکارم تا بزداید و بشوید اوهام را از قلب بیمارم. چشم براهتم آقا، چشمان منتظرم را به در دوخته ام تا بیایی و نجات دهی مرا، از این شبانه های بدون ماه و روزانه های بی خورشید.
آخرین نظرات