سرش را توی گوشی فرو کرده بود، به او گفتم:
_ (بیا بیرون چی می بینی تو
گوشی)؟ گفت:
_ همه چیز، از پخت غذا و کیک گرفته تا درمان انواع بیماری ها و هرچیزی که بخواهم درونش هست.
هر وقت حرف چیزی می شد سریع گوشی را بیرون می آورد و از روی آن استدلال می آورد.
_گفتم از کجا می دانی اطلاعاتی که می گیری درست اند؟
انگار که حرف بدی به او زده باشم نگاه بدی به من انداخت و گفت: _ مگر قرار است درست نباشد؟
باکانال تربیت فرزندی که عضو شده بود روش تربیت فرزندانش را هم تغییر داده بود و همه ما را نگران کرده بود.
یک روز که به خانه ما آمده بود و طبق معمول سرش درون گوشی بود یک دفعه با خوشحالی گفت: _ بلاخره پیداکردم:
کانالی برای افزایش موی سر.
نوشته علاوه بر اینکه ریزش مو را کم می کند باعث رویش موی تازه هم می شود.
_گفتم: رشد موهای تو که خوب است نیازی به این کانال نداری. _جواب داد: برای خودم نه، برای شوهرم علی می خواهم .
_ با احتیاط گفتم: این کانالها تا وقتی که نسبت به نویسنده آن مطمئن نیستی اعتباری ندارند. دوباره از همان نگاه های معروفش به من کرد.
به طرف مادرم برگشت و موادی را که نوشته بود خواند و پرسید در خانه دارید؟
مادرم هم موادی که می خواست برایش آورد.
محلول را طبق دستور آماده کرد و از شوهرش خواست که سرش را داخل آن بگذارد.
شوهرش یک ریز غر می زد و می گفت:
_ محبوبه خانم سرم می سوزد.
او هم جواب می داد:
_ ( تحمل کن داره موهاش در می آد).
یک ربع بعد علی آقا در حالی که دست هایش را به سرش
می کشید موهایش را کف دستش دید،
دیگر همان مویی هم که روی سرش بود نداشت.
لحظه خیلی بدی بود.
سکوت جمع را گرفته بود.
علی آقا با موهای کاملا ریخته قیافه خنده داری پیدا کرده بود
و جمع نمی دانست بخندد یا گریه کند.
آخرین نظرات