نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکار خانم فریبا حقیقی
شاخه های شکسته، توت های لِه شده، برگ هایی که به جای درخت، زیر پا نشسته اند. نگاهی به اطراف انداختم و دیدم هر کسی به اندازه توانش از درخت توت، کامی گرفته و سر حال شده. یاد شعری افتادم که می گفت: _ سرو را گفتند میوه نمی آری، گفت:آزادگان تهی دست اند.
پیش خود در مقام رد این شعر افتادم، زیرا با چشم خود می دیدم که درخت توت چگونه مهربانانه سایه گسترانده و چگونه بخشایش گریش را با نثار میوه هایش بر رهگذران به نمایش گذاشته، هیچ رهگذری دست خالی از کنارش رد نمی شود، حتی شده با یک دانه توت هم کامی می گیرد و می رود.
به یاد درس استاد اُفتادم که ولایت فقیه را چون درختی تنومند مثال زده بود که ریشه در خاک رهبری و امامت دارد، امروز می دیدم که این مهربان درخت چه راحت در معرض آزار بود اما از بذل سایه و میوه به حق هیچ کس، دریغ نمی کرد، چه مردمان کم لطف و بی خیری هستیم، از سایه و میوه استفاده می کنیم و کاری جز آزار نداریم، باغبان به درخت می نگرد و بعد در پی سایه، اما! ما ساده مردمان فقط در پی آسایشیم.
آخرین نظرات