نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم حمیده مقیمی
نگاهی به اطرافم انداختم دیدم همگی ما انسان ها غرق روزمرگی شده ایم. همه چیز را یادمان رفته است. یادمان رفته که اشرف مخلوقاتیم. اصلا روی سخنم به غیر مسلمان ها نیست بلکه خودمان را میگویم. مسلمان هایی که در پنج وعده نماز مان میگوییم مالک یوم الدین. ولی باور نداریم که خدا مالک حقیقی عالم است؛ اگر ما واقعا به مالک بودن خدا ایمان داشتیم این طور نبود که این قدر نسبت به خانه و ماشین و فرزند و حتی همسرمان احساس مالکیت داشته باشیم و بخواهیم نسبت به آنها دلبسته باشیم. البته خداوند برای نظم امور اجتماعی، افراد را نسبت به دیگر مالک میداند ما را به افراد نسبت می دهد که در بیانات حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه هم هست که خدایا تو مالکی و تو ما را مالک کردی و اگر از ما گرفتی یک تکلیف داریم و مادامی که در اختیار ماست یک تکلیف دیگری داریم. البته این طور نیست که چیزی را خدای سبحان به کسی بدهد و از ملک خدایی سبحان بیرون برود و چیزی مالک شود؛ به خاطر همین باورهای اشتباه ما، چه حق هایی را زیر پا می گذاریم. چه باطل هایی را حق جلوه می دهیم،بله انسان از نیسان آمده به معنای فراموشی، فراموش میکنیم. به خاطر همین خدا امر به نماز ما کرده که یادمان باشد که خدا مالک همه چیز است مالک یوم الدین است. مالک الدین بودن خدا اینطور نیست که خدا در دنیا مالک نباشد و در قیامت مالک بشود بلکه الان هم مالک است در قیامت هم مالک است. منتهی در قیامت معلوم می شود که خدا مالک است و فرمانروا. زیرا برای خدا امروز و فردا یکسان است. مالک از این معنا را یک موحد و یک مسلمان واقعی می فهمد و دیگری نمی فهمد. اگر نمیدانستیم ما مالک نفع و ضررمان هم نیستیم تمام افسردگی ها و اضطراب ها از بین می رفت و حتی اگر می فهمیدیم ما مالک نفع و ضرر دیگران هم نیستیم تمام اختلافات خانوادگی از میان بر چیده میشد. اگر باور داشتیم که مالک چیزی نیستیم دیگر نمی گفتیم این مال است خودم زحمت کشیدم وآن وقت از مالی که خدا به ما عطا کرده می بخشیدیم. اگر خود را مالک منافع در یک امری بدانیم معلوم میشود با خدا بیعت نکرده ایم. چون با بیعت با خدا یعنی بیع جان و مال. اگر مسلمان هستیم و موحد یعنی با خدا بیعت کرده ایم. پس اگر خود را مالک بدانیم معلوم می شود بیعت نکرده ایم. کسی که مومن است یعنی معتقد است که چیزی در عالم ، مال او نیست. اگر بخواهد در هستی خود هم تصرف کند باید از خدا اجازه بگیرد. حال که مسلمان شدیم و جان و مال خود را به خدا فروختیم اگر بخواهیم با چشممان جایی را ببینیم باید از او اجازه بخواهیم، چون تصرف در ملک غیر است. مسلمان اینگونه نیست که اگر خواست چیزی بشنود بگوید من آزادم گوش من است؛ هرچه بخواهم گوش میدهم. یا زبان من است هر آنچه دوست داشته باشم بگویم، میگویم. در آخر خدا را حمد می کنیم که او مالک یوم الدین است و اگر روز جزایی نبود و انسان با مرگ از بین میرفت و نابود میشد راه کمال برای هیچ متکاملی نبود وچیزی هم جلوی هیچ درنده ای را نمیگرفت. آن چه که جلوی تبهکاران را میگیرد و راه متکاملین را باز می کند مسئله قیامت است. پس خدا را شکر میکنیم که قیامتی دارد. خدا را شکر میکنیم که عذاب و بهشتی دارد که برای ترس از عذاب او، خود را هدر نمی دهیم وبه شوق بهشت او، خود را به کمال می رسانیم.
آخرین نظرات