نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکار خانم فاطمه سلیمیان
ای مالک اشتر
روز ها از پس هم می گذرند، درد می گذارند بر دل وامانده ی این روز های من…
اشک نیش می زند بر چشمان غم دیده ام
اشک پشت اشک، آه پشت آه
و تو چه میدانی که زود فراموش شدن یعنی چه؟
و توچه میدانی قضاوت رفقایت یعنی چه؟
و تو چه میدانی با رفتنت چه دردی بر دل یک جهان گذاشته ای؟
و تو چه میدانی آتش انتقامت چه زود خاموش شد و اکنون همه در تکاپوی خرید عید هستند در حالی ک قرنطینه بودن به نفع آنان است.
و چه بی خیال می گذرند از کنار این سیاست کثیف.
و ای سردار دلها چه خوش رفتی و چه دلها که خون کرده ای.
اباالفضل وار رفتی و ندیدی جاهلیتِ مردم کشورت را؛ که همچون نفهمانی در کشور غوغا می کنند،شایعه پراکنی می کنند،عکست را به آتش می کشند،دل عاشقان را خون می کنند،درب حرم حضرت معصومه (س) را از جای در می آورند و تو ای علمدار میدان چه خوش رفتی.
بهار من بی تو رنگی ندارد قهرمان جهان
عیدم را رنگی و مردم کشورت را از خواب غفلت بیدار بفرما.
عید بهشتیت مبارک سردارم.
آخرین نظرات