عشق زمینی
چه بسیارند کسانی که فکر می کنی نیمه گمشده تو هستند، دل می دهی ، هر روز چون بلبلی شیدا نغمه خوانی می کنی .
کتاب حافظ را چندبار زیر و رو می کنی به تمنای یک بیت
« یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور» تا شاید لحظاتی تو را به باغ رویاها ببرد.
اما هنگامی که دیده بصیرت را باز می کنی واصل وجود را تماشا می کنی ..
گذر عمر و حقیقت را آشکار می بینی آن هنگام دستانت را به عرش بلند می کنی و می گویی :
_ چرا؟
عاشق شیدا سر به زیر در معبد خاطرات، نذر سکوت به دست می گیرد و هیهات از این فغان و هیهات از این زمان را در ذهن مشوش می گذراند.
آخرین نظرات