اول سردارشهید_حبیب_الله_مظاهری شهید شاخص شهرستان همدان در سال :1395
مدتی از حضورش در جبهه ها می گذشت که به فرماندهی گردان مسلم بن عقیل (س) درلشکر 27 محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله) منصوب شد. او در نقش یک فرمانده دلیر و شجاع ماههای متوالی با کمترین امکانات به جنگ با متجاوزان پرداخت تا سرانجام در رمضان سال 1361 روزه خود را با خون افطار کرد و مورد پذیرش حضرت حق قرار گرفت.
دوم خرداد 1341 در شهر “مریانج” یکی از شهرهای شهرستان همدان متولد شد. او در خانوادهای چشم بر جهان گشود که نورانیت قرآن و عشق و ارادت به اهل بیت پیامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه و آله) در آن متجلی بود. حبیب پس از شانزده سال چشم انتظاری پدر و مادرش متولد شده بود و این انتظار طولانی مبارکی میلاد حبیب الله را صد چندان می کرد.
مادرش می گوید: دو ساله بود چشم درد سختی گرفت. مدام ازش اشک می ریخت. خیلی خرج دوا دکتر کردیم اما خوب نشد. کم کم داشت نا بینا می شد.
یه شب دلم بد جوری شکست. متوسل شدم به امام حسین، گفتم : آقا شما یه کاری بکنید این بچه شفا بگیره.
همان شب خواب دیدم آقایی نورانی آمد دستی به سر و روی حبیب کشید و گفت: چشم بچه ات خوب شد.
صبح که پا شدم، دیدم داره تو گهواره بازی می کنه و چشمای قشنگی برام می خنده .
عزیز دوردانه بود. روزهای اول مدرسه خودم می بردمش تا در کلاس,ظهر هم می رفتم دنبالش .
به مادرش گفته بود: من خودم می خوام برم مدرسه، دوست ندارم یکی ببردم .
معلمش می گفت: همه بچه های کلاس یه طرف حبیب یه طرف .
گفتم: آقا معلم شما لطف دارید؛ حبیب کوچیک شماست .
گفت : از حالا مث آدم بزرگاس ؛ هم نجیبه ؛ هم باهوش .
تحصیلاتش را تا دوره ی متوسطه در مریانج طی کرد. تازه روزهای کودکی را پشت سر گذاشته بود که با انقلاب اسلامی و معمار بزرگ آن حضرت امام خمینی(ره) آشنا شد, از آن پس بود که دل در گرو مولای خویش نهاد و به صف مجاهدان راه خدا پیوست.
روزی که مردم جشن پیروزی انقلاب اسلامی را گرفته بودند,حبیب 16ساله شده بود. او با سن کمی که داشت کارهای بزرگی در راه پیروزی انقلاب اسلامی و براندازی نظام ظلم و تباهی در ایران انجام داد. او از پیشگامان این مبارزه مقدس بود.
دوستانش تعریف می کنند: “رستاخیزی ها آمدند دبیرستان . یکی از آنها ، سر صف سخنرانی کرد
گفت: بیایید عضو حزب رستاخیزشوید . فرم عضویت را توزیع کردند ؛ گفتند فردا صبح بیاورید .
زنگ تفریح حبیب و دو سه نفر دیگر رفتند گوشه حیاط و پاره شان کردند .
داشت کار به جاهای باریک می کشید .رئیس دبیرستان داد و هوار می کرد .
اخراجتون می کنم ؛ زندانیتون می کنم .”
“در روزهای سخت مبارزه ,روزی دانش آموزان دور حیاط دبیرستان چرخ می زدند و شعار می دادند. رفت روی پله ها ، فریاد زد : اینجا فایده نداره بریم تو خیابون .
حماسه سی مهر 1357 در همدان اینجوری شروع شد.”
با تحقق آمال مستضعفین عالم و برقراری نظام عدالت محور اسلامی، خود را در دل مبارزات انقلاب با گروه های فاسد و ضد انقلاب قرارداد. با فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به همراه دیگر یارانش سپاه را در همدان بنیانگذاری کردند.
شروع جنگ تحمیلی شعلههای همیت و شجاعت را در درونش بیش از پیش شعله ور ساخت و حضور در عرصه های دفاع مقدس را بزرگترین و اولین وظیفه خود دانست.
حبیب الله مظاهری در جبهه هم مسئولیت پذیر و پیشگام بود ,مدتی از حضورش در جبهه ها می گذشت که به فرماندهی گردان مسلم بن عقیل (س) در لشکر 27 محمد رسول الله((صلی الله علیه و آله)) منصوب شد. او در نقش یک فرمانده دلیر و شجاع ماههای متوالی با کمترین امکانات به جنگ با متجاوزان پرداخت تا سرانجام در رمضان سال 1361 روزه خود را با خون افطار کرد و مورد پذیرش حضرت حق قرار گیرد
. شهادت:31 تیر 1361
#شهدای_31تیرماه
#خدایا_ما_را_شرمنده_شهدا_نفرما .
آخرین نظرات