نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکار خانم زهرا گلستانه:
ماه رمضان بود، خواهرم گفت:
_بیا بریم جلسه قرآن که توی فرهنگسرا گذاشته اند.با هم رفتیم حدودا 35یا 40 نفر خانم از اهالی محل بودند،
(خانمی هم بود که برای آن ها تفسیر می گفت،
آخر جلسه آن خانم گفت که می خواهید راهی رابه شما بگویم تا به وسیله آن پولدار شوید و همین طور تراول از کیف پول شما بیرون بریزد!ه
همه گفتند:
_بله.
آن خانم گفت که باید یک سید در آخرین جمعه ماه رمضان، موقع ظهر، روی کاغذ ی زرد این جمله را برای شما بنویسد وآن را در کیف پولتان بگذارید وآ ن جمله را روی تابلو نوشت با گفتن این حرف همه 40 نفر به سوی ما برگشتند رنگ از رخم پرید، گفتم:
_ آخه با زبون روزه ،اون هم وسط ظهر،برای40نفر؟خدا خیرشان بدهد بعضی انصاف داشتند و منصرف شدند اما بعضی پافشاری کردند وخواستندکه برایشان بنویسم.
موقع برگشتن به خانه خواهرم رفتم و قضیه را تعریف کردم همه من را دعوا کردند و گفتند:_این دیگه چه کاربی
این کاررانکن،
این ها دروغ است ولی من باید چه کار می کردم به نظر شما؟
ظهر روز جمعه به دور از چشم
شوهرم زیر آفتاب ایستادم و چند تایی نوشتم، 
آن برگه ها را نوشتم وبه خواهرم دادم و گفتم:
_ این ها را به دست آن ها برسان.
خودم هم، دیگر فرهنگسرا نرفتم
حالا نمی دانم کار من درست بوده یانه؟
آخرین نظرات