نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ کوثر ولایت: ریحانه علی عسکری
گویند: “مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزه گر شوهر داد. چندی بعد همسرش به او گفت: ای مرد سری به دخترانت بزن و احوال آنها را جویا بشو. مرد نیز اول به خانه کشاوز رفت و جویای احوال شد، دخترک گفت که زمین را شخم کرده و بذر پاشیده ایم اگر باران ببارد خیلی خوبست اما اگر نبارد بدبختیم. همه وقت دستانم به دعا بلند است تا خدا بارانی بفرستد. مرد به خانه کوزه گر رفت، دخترک گفت کوزها را ساخته ایم و در آفتاب چیده ایم اگر باران ببارد بدبختیم و اگر نبارد خوبست. کلی نذر و نیاز کرده ام که باران نبارد.” این حکایت را که می خواندم؛ با خودم فکر کردم چقدر زندگی این دو خواهر با نذر و حاجت هایشان، شبیه زندگی ما آدم ها، و حاجات و نیازهایمان است. هرکدام از ما، چیزی را از خدا می خواهیم که طرف دیگر ضد آن را می خواد. یک سوال؟ وقتی دنیا دار تزاحم است. خدا باید کدام طرف را بگیرد … خدایا! خدایی فقط شایسته خودت است و بس.
آخرین نظرات