جز تمنای تو
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکار خانم لیلا باباربیع
ندانسته پر غرور سر به کدام بارگاه گذاشتم و به چه تاوانی سفره مهر دلم را تکاندم.
با کدامین لبخند سر به سر می جنگم، ز هوای کوچه ی تنهایی، به نگاهی لرزان در بر هر کوی و گذر؛ دل من می گوید: ز چه? از کجا ?سرگردان شده بر عین لبانم تشنه. نبود هر لحظه، هوشم ز خودی و نه از بهر خدا موهبتی.
ز چه درگیری؟ به کجا لرزانی ؟ با دلم تو دم سازی باز تو رفتی بازی. نگو طنازی تو، همدم و نشناسی، غصه قصه ی تنهایی ها، دلبر خفته به امید فرداها، من کجا و دل پر خون به کجا؟ مادرم نیست به امید تنم و نگاهش ترسان بر صبح نوید سحرم ، گو چه من می جویم بر چه مهری؟ به کجا می پویم، بگو ارزش دارد و خدا درین نزدیکی ها منزل دارد. نروم جز ره تو راه دگر. نه بنوشم جز تمنای تو شرب دگر.
آخرین نظرات