نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ کوثر ولایت: سرکار خانم فریبا حقیقی
بعد از چند ماه که آسمان خشک و زمین تشنه بود، لطف و رحمت خداوند بر زمین و آسمان نازل شد و چشمان آسمان به باران رحمت تَر و زمین به تَری آسمان، خرسند و خیس شد. باران بارید و دلتنگی های چهار ماهه آسمان و زمین را شست و زلالی گنبد نیلگون، هدیه ای شد در چشم زمینیان. صبح که از خانه بیرون رفتم خنکای صبح بعد باران، گونه هایم را فشرد، دستم را زیر چادر پنهان کردم تا سوزن های نسیم دستانم را آزار ندهد. چند قدم که در خیابان رفتم و نظرم را از آبی آسمان به سیاهی زمین دوختم! زمین پُر بود از سیاهی و دوده. کنارهای خیابان و نزدیک جدول ها این سیاهی بیش تر نمود می کرد. رد پاهایی که از گوشه ها به سمت میانه ها رفته بودند بیش تر نمایان بود. وسط خیابان جایی که بی حفاظ و صاف در مقابل آسمان نشسته بود، شسته شده و تمیز. اما گوشه ها که میزبان دیوار و جدول بودند، سیاه و دود گرفته شده بود. این سیاهی های گوشه نشین با گذر عابران و وسایل به جاهای تمیز سرایت کرده و رد خود را به جا گذاشته بودند. پیش خودم گفتم: این شستن و تمیزی مثل روزگار انسان ها است. اگر شستن و پاکی سطحی و زودگذر باشد اَثَرِ آن باز می گردد و سیاهی ها را به رخ می کشد. اما اگر قدرت شستن به حدی باشد که تمام سطح را یک جور شسته و از شر سیاهی رها کند، دیگر ردی از سیاهی و تاریکی باقی نمی ماند که بازگردد و آلوده کند شسته شده ها و پاکیزه شده ها را.
آخرین نظرات