باران
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ
سرکار خانم لیلا باباربیع:
روزگاری چشم به آسمان دوختیم که محبتت را بر سرمان نثارکنی.
هرکجا نشستیم گفتیم:
_ ببار تا سیلابش غرقمان کند در رحمت ایزدی . ندانستیم در زمانی که گل های پرپرمان غرق رقص نور بودند بغض فرو خورده ات را بر سرشان فروریختی.
و چنان در شک انداختی که قلب خاکی زمین را لغزاند و خاکش را به همراه تو روی خودش چرخاند و حادثه ای دیگر آفرید.
گلبرگ های وجودمان را با خودت به کام مرگ کشاندی و همه را لبریز غم.
مگر آن گل تازه شکفته می دانست روزی قهر طبیعت تنها تکیه گاهش را، برگش را و ساقه اش را خواهد ربود.
زمینم تو هم در این تاراج بی نقش نبودی.
خواهر و برادرم تسلیت.
آخرین نظرات