نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ کوثرولایت: ریحانه علی عسکری
مجرد که باشی خیلی ها با حسرت نگاهت میکنند: وقت آزاد، بدون فکر مشغولی و مسئولیت، یک آدمی که می تواند برای تمام وقتش برنامه ریزی کند؛ هیچ مسئولیتی گردن او نیست: مسئولیت همسر و خانه و بچه،خرج بچه و نفقه و مهریه. پدر که خرجت را می دهد و مادر بی هیچ توقعی و همه وسایل آسایش را فراهم میکند. وقتی یکی از آن ها را می بینی شاید پیش خودت بگویی خوش به حالشان، چقدر خوش می گذرانند. نه قرار است غرغر همسر را تحمل کنند و نه هر روز فکر دکتر و مریضی بچه ها باشند. چقدر همه چیز خوب و رویایی به نظر میرسد اما اگراز رویایی که برای مجردها دیده ای بیدار شوی و وارد دنیای واقعی شوی شاید بتوانی کمی عمیقتر و دقیقتر نگاه کنی. یک مجرد هر چقدر که پدر و مادرش او را عاقل و فهمیده بدانند همیشه نگران هستند، چون هنوز او را بچه ای میدانند که دو سه دهه پیش به دنیا آوردهاند. خیلی از این نگرانیها سد راه پیشرفت اهداف فرزندانشان می شود؛ مجرد که باشی قرار نیست با کسی کنار بیایی که فقط چند سال از تو بزرگتر یا کوچکتر است باید با آدم هایی روزگار بگذرانی که حداقل دو سه دهه از تو بزرگترند و افکارشان با تو تفاوت زمین تا آسمان دارد. اگر بخواهی خدایت را راضی نگه داری باید بله قربان گویشان نیز باشی مجرد که باشی نه فقط پدر و مادر، بلکه همه دوست و آشنا و فامیل و همسایه می خواهند سر از کارت درآورند؛ این که کجا می روی؟ چه کار میکنی؟ چرا مجرد مانده ای و هزار سوال که مطمئناً به آنها ربطی پیدا نمی کند. مجرد که باشی اگر به اندازه کل دنیا هم مشغله داشته باشی همه به تو به چشم یک فرد بیکار نگاه می کنند و برای وقت و زندگیت برنامهریزی میکنند اگر درس بخوانی متهم می شوی که بخاطر درست، ازدواجت را تاخیر انداخته ای، اگر درست را رها کنی می گویند که تو که مسئولیت نداشتی و بیکاری بودی، چرا حداقل درست را نخواندی. مجرد که باشی چراغ قرمز بقیه خواهران و برادران می شوی، اگر گذشت نکنی و بگذاری که آن ها پشت چراغ قرمز بمانند به خودخواهی متهم می شوی اما اگر گذشت کردی و نوبت خود را به بقیه دادی آنوقت است که تمام عیب های جهان را به تو نسبت می دهند و هر بی سر وپایی را برای تو کاندید ازدواج میکنند مجرد که باشی فقط مسئول همسر و فرزندانت نیستی؛ علاوه بر پدر و مادر و خواهر و برادر، مسئولیت تمام دنیا با توست بالا رفتن سن ازدواج تقصیر توست؛ کم شدن جمعیت را از چشم تو می بینند؛ نصف بودن دینت همه دنیا را خراب کرده؛ چون بقیه مردم کامل اند و فقط تو ناقصی. مجرد که باشی حق نداری خسته و بی حوصله باشی، نمی توانی برای خودت زمانی را اختصاص دهی و نخواهی که کسی را ببینی، چون به سرعت و هر طور دلشان بخواهد قضاوت میکنند باید غمت را در دلت بریزی و به اطرافیانت لبخند ژوکوند تحویل بدهی. مجرد که باشی نمی توانی حتی با خیال راحت پای تلویزیون بنشینی؛ چون می بینی که حتی سریال ها و برنامه های تلویزیونی هم علیه تو و امثال تو برنامه های شان را پیش میبرند؛ انگار سوژه دیگری برای برنامه هایشان ندارند و هر چیزی را که حاصل ذهن نویسنده است درست یا نادرست به تو نسبت می دهند مجرد که باشی همه موقعیت ها وامتیازاتی که برایت ظاهر می شوند، شرط تاهل دارند و تو می مانی و خودت و خودت و زندگی، نه تنها کسانی حمایت نمی کنند بلکه از همه طرف به تو فشار میآورند، القصه: منظورمان نفی مجردی نبود، هر دوره زندگی شیرین ها و سختی هایی دارد؛ هرچند این شرایط شدت و حدت دارد؛ اما همیشه بوده و هست؛ همان طور که در بقیه دوره های زندگی هم بارها دیده وشنیده ایم؛ اما کاش کمی با هم مهربان تر بودیم چه زبانی، چه نوشتاری چه با نگاه و رفتار وکمی هم به این قشر، مثل بقیه اقشار حق زندگی بدهیم.
آخرین نظرات