همراه اقوام به مسافرت رفته بودیم.
کم کم همه خانم ها چادر هایشان را درآوردند و من تنها شدم.
از این که در یک جمع یکه افتاده بودم حس خوبی نداشتم؛
اما به خاطر اعتقادم به راهی که پیش گرفته بودم سنگرم را حفظ کردم.
کم کم با اصرار بقیه مبنی بر برداشتن چادرم مواجه شدم:
_ بردار چادرتو
_ این چیه دور خودت پیچیدی؟
_ حالا اینو سرت کردی که چی؟
_خسته نشدی؟
صحبت ها و حتی متلک هایی که از بقیه می شنیدم روی من اثر نداشت اما خیلی مرا به فکر فرو برد.
یاد حدیثی از پیامبر اکرم (ص) افتادم که فرمودنده بودند:
«روزی فرا میرسد که مردم امر به معروف و نهی از منکر را ترک میکنند، زمانی نیز میرسد که مردم به جای اینکه امر به معروف و نهی از منکر کنند، نهی از معروف و امر به منکر میکنند، در چنین روزگاری بلا و مصیبت همچون باران بر سر این ملت میبارد.»
مصداق عملی این حدیث را الان به عینه می دیدم،
و با خودم زمزمه کردم:
از ماست که برماست
آخرین نظرات