نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم فریبا حقیقی کلافه و خسته منتظر اتوبوس ایستاده و دعامی کردم که زودتر بیاید. بعد از ربع ساعتی چشم به خیابان دوختن، بالاخره هیکل زرد آن در سیاهی خیابان خودنمایی کرد و مثل همیشه آهسته خود را به ایستگاه رساند و به… بیشتر »
آخرین نظرات