روز هفتم محرم
در این روز عبدالله بن زیاد نامهاى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن حتى قطرهاى آب را به امام ندهد، همانگونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!(
صفحات: 1· 2
در آن شب،بعد از آن اتمام حجتها وقتى كه همه يكجا و صريحا اعلام وفادارى كردند و گفتند:ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد،يكدفعه صحنه عوض شد.امام عليه السلام فرمود:حالا كه اين طور است،بدانيد كه ما كشته خواهيم شد.همه گفتند:الحمد لله،خدا را شكر مىكنيم براى چنين توفيقى كه به ما عنايت كرد،اين براى ما مژده است، شادمانى است.
صفحات: 1· 2
شب های عاشقی
شب عاشقی…روایت کوتاهی از ده شب محرم…
(در این روایت نام هرشب محرم که به هرشهید اختصاص داده شده معین گردیده…)
آفتاب محرم برمی اید و کربلای دل را در پرتو خود می سوزاند. سرخی بیرق ایستادگی از گلدستة دست ها بالا می رود و در باد به حرکت در می اید.
عطر شهادت مشام را می نوازد و چشم ها در انتظار طراوت اشک به تماشا می نشیند. عقربه زمان روی نقطة پنجم عشق قفل می شود. خواب ها از چشم های خسته می گریزد و حسینیة سینه ها سیاه پوش می شود. آری محرم شده و انتظار لباس های مشکی به سر آمده است. این شب ها باید به سوگ نشست. هر شب به سوگ ستاره ای از آسمان حسین(ع) .
هر یک از شب های محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیت ها یا وقایعی مرتبط با جریان کربلا نام گذاری شده است. نام گذاری این شب ها با گذشت زمان صورت گرفته و واضع خاصی ندارد. این کار از طرف مداحان و ذاکران اهل بیت و بر اساس جایگاه شهیدان کربلا، نزدیکی هر یک از آنها به نقطه وحدت بخش کربلا یعنی امام حسین(ع) و هم آهنگی شور و التهاب مراسم و روضة آنان با مرکز شورآفرین شب عاشورا صورت گرفته است.
صفحات: 1· 2
سر کلاس نشسته بودم که فاطمه نماینده کلاس با هیجان داخل شد و گفت : دوشنبه قبل از تاسوعا برنامه عزاداری مدرسه با ماست . دوست دارم برنامه از نظر نظم و معنویت زبانزد باشد . با خودم فکر کردم چقدر زود محرم شد. بحث همچنان در کلاس برپا بود هرکس وظیفه ای را بر عهده می گرفت ولی من دیگر آنجا نبودم. دوباره محرم آمده بود. محرم همیشه برای من با یک سوال همراه بود اگر من هم آن زمان بودم چه می کردم ؟شنیده بودم هر دوره و زمانه ای شمری دارد گاهی می ترسم, فکر می کنم جای من در عصر و زمانه خودم کجاست؟ امامم را شناخته ام ؟ شمر زمانه ام را چطور ؟قرار است مثل حر پشیمان بشوم؟ نکند مثل توابین دیر از خواب غفلت بیدار شوم و به من بگویند : کاروان رفت و تو در راه و بیابان در پیش , نکند حسرت بخورم ؟ برای کارهایی که کردم و نباید می کردم و کارهایی که نباید می کردم و باید می کردم .
در همین فکرها بودم که فاطمه صدایم زد : همه وظایف تقسیم شده تو می خواهی چه کاری انجام دهی ؟ فکری کردم و گفتم : می خواهم به عزاداران امام حسین آب بدهم.
یا حسین سقایت می شوم هر چند تو سقایی چون ابوالفضل (ع) داری و با وجود سقایی چون او چه نیازی به من . سقایی ام را بپذیر که هر چند تو را به سقایی من نیازی نیست , من محتاجم.
محتاجم که سقایی ات را بکنم نکند روزی شمر زمانه ات باشم.
آخرین نظرات