اگر چیزی شکل داشته باشد یعنی در یک مکان هست و در مکان دیگر نیست اما اگر حد و مرز شکلی نداشته باشد همه جا می تواند باشد . چیزی که ظاهر است محدود است و چیزی که حاضر است ولی ظاهر نیسشت حقیقتی است فوق محدودیت های مکان پس محدود هم نیست . ذات خداوند از آن نظر که همه جا هست ظاهر نیست اگر ظاهر بود که دیگر ذات خدا نبود زیرا خداوند وقتی بخواهد ظاهر باشد باید محدودیت هم داشته باشد…
((منِ))من حقیقتا از نظر وجودی بالاتر و فوق تن من است به همین جهت تمام تن در قبضه من است . در واقع من یا نفس انسان است که می شنود و می گوید و حرف می زند و راه می رود منتها اعضاء تن را به عنوان ابزارهای خود به کار می گیرد . تن مثل عصاست در دست من … با تامل در مثال من و تن معنی واسطه فیض بودن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در هستی روشن می شود که مثل امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در کل هستی،مثل ((من)) است در ((تن))… .ما حق نداریم بدون آنکه امام را بشناسیم از این دنیا برویم. از امام کاظم -علیه السلام- روایت هست که فرمودند:((هر کس بمیرد و امامش برایش مشخص نشده، به مرگ جاهلیت مرده و مردم معذور نیستند تا اینکه امام خود را بشناسند و کسی که بمیرد و امام خود را بشناسد، مثل کسی خواهد بود که در کنار حضرت قائم در چادر آن حضرت بوده است )) ؛اگر بتونیم در مورد امام شناسی وقت بگذاریم ، تمام معارف به نحوی بسیار روشن برایمان حل می شود.
منبع:مبانی معرفتی مهدویت آقای طاهرزاده
صفحات: 1· 2
آخرین نظرات