نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ ریحانه علی عسکری
پیامبر به خواستگاری ام سلمه رفت. ام سلمه گفت: _من به سه دلیل نمی توانم با شما ازدواج کنم: اول این که: قومم اجازه نمی دهند. دوم: بچه دارم سوم: حسادت در وجودم هست و لیاقت شما را ندارم. پیامبر فرمود: قومت راضی می شوند. فرزندانت را خودت تربیت می کنی (آن ها را با خودت بیاور) برای رهایی از حسادت دعا کن. وقتی ام سلمه با پیامبر ازدواج کرد به یاد حرف همسرش،"ابو سلمه” افتاد. ابو سلمه، در هنگام بیماری قبل از مرگ، خطاب به او که برای زندگی بدون همسر و سختی های آن، ناله می کرد گفت: _ناراحت نباش؛ انالله و انا الیه راجعون بگو، خدا برای تو شوهری بهتر از من می رساند. ام سلمه گفت: _مگر شوهری بهتر از تو برایم وجود دارد. حالا یاد حرف همسرش افتاده بود و می دید که شوهری بهتر از همسر خودش، خدا برایش رسانده است. در داستان ازدواج ام سلمه و پیامبر(ص) نکات زیبایی وجود دارد که می توان در زندگی استفاده کرد: اول: صداقت ام سلمه برای ازدواج دوم: این که پیامبر ام سلمه را با تمام محاسن و معایبش می پذیرد و برای مشکلاتش چاره جویی می کند. سوم: درمان بیماری حسد با دعا کردن امکان پذیر است. چهارم: پیامبر ام سلمه را از بچه هایش جدا نمی کند و او را با فرزندان و مسئولیت مادریش می پذیرد. پنجم: اگر خدا بخواهد تمام ناممکن ها، ممکن می شود؛ همان طور که ام سلمه فکر می کرد همسری بهتر برای او وجود ندارد ولی خدا بهترین مردِ زمان خودش را، برایش خواست پس هنگام از دست دادن ها، زیاد انا لله و انا الیه راجعون بگویید.
آخرین نظرات