نزدیکی های غروب بود که برق قطع شد. برای فرار از گرمای اتاق، حیاط را آب پاشی کردم. خواهرم فرش را داخل حیاط انداخت و مادرم با سینی شربت خنک به جمع ما پیوست. مدتی نگذشته بود که گنجشکی که از پریدنش معلوم بود نمی تواند پرواز کند از زیر گلدان های گوشه حیاط… بیشتر »
آخرین نظرات