سر کلاس، منتظر استاد نشسته بودیم. استاد مردی جوان و کاملا جدی بود که استثنائا آن روز دیر کرده بود. زهرا دوستم بین کلاس و حیاط و آموزش در آمد و شد بود. انگار نمی توانست یک جا آرام بگیرد. هر دفعه سرکی داخل کلاس می کشید و می گفت: _ استاد نیامده? بعد از… بیشتر »
آرشیو برای: "خرداد 1397, 20"
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم لیلا باباربیع چشم بیمار کجا, دیدن دلدار کجا دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا قصه عشق من و زلف تو گفتن دارد نرگس مست کجا همدل و غم خوار کجا سر عاشق شدنم، لطف طبیبانه توست تو کجا این دل بیمار نگاه تو کجا کاش در نافله… بیشتر »
نوشته شده توسط نویسنده وبلاگ سرکار خانم فریبا حقیقی صدای هودآشپزخانه نمی گذاشت صداها را درست بشنوم. خاموشش کردم و به صدای آسمان گوش سپردم. واقعا صدای رعد و برق برایم جذاب بود، روشن شدن آسمان و بعد صدای انفجار اَبر و باران… دخترم کنارم آمد و گفت: _… بیشتر »
آخرین نظرات