ساعت شش صبح بوى كه به دانشگاه رسیدم. قرار بود آزمون شرکت نفت برگزار شود. نزدیک به پانزده هزار نفر در آن شرکت کنند اول جلسه به شرکت کنندگان و مراقبین کیک و آب معدنی داده شد. بلاخره آزمون شروع شد. کار خسته کننده و یکنواختی بود تا اینکه اعلام کردند هر کس… بیشتر »
آرشیو برای: "بهمن 1396, 03"
از وقتی پای ماهواره خانه آنها باز شده بود, به همه چیز شک می کرد. ذهنش پراز شبهه شده بود. هروقت که پیش من می آمد چند شبهه که برایش پیش آمده بود مطرح می کرد. آنروز هم یکی از آن روزها بود. از صبح زنگ زد که می خواهم به دیدنت بیایم من هم منتظرش بودم. بلاخره… بیشتر »
صبح که از خانه بیرون می آمدم مادرم گفت: قرار است با خاله و عروس هایش برویم حرم علامه مجلسی. تو هم می توانی از راه بیایی؟ خاله ات نذر کرده آنجا شله زرد بپزد. گفتم مادر از طرف من معذرت خواهی کن. از راه می رسم خسته ام ,حوصله اش را هم ندارم. به حوزه که… بیشتر »
آخرین نظرات