به سختی بچه ها رااز کتابخانه بیرون کردم وخودم را به سالن اجتماعت رساندم .قراربود آقای صغیرا سخنران آن هفته باشند .من با علاقه خاصی جلسات ایشان را دنبال می کردم .آخرین لحظه های قبل از جلسه هم تعدادی از بچه ها را با اجبار وارد جلسه فرهنگی کردم و نشستم یک… بیشتر »
آرشیو برای: "آذر 1395, 17"
سر کلاس نشسته بودم که استاد با یک خبرخوش سر کلاس آمد و گفت : لازم نیست تحقیقی که گفتم را بنویسید در عوض نمره کلاسی, کتابی را
که به شما معرفی می کنم بخوانید و فیش برداری کنید .از قدیم گفتند کور از خدایک جفت چشم بینا می خواهد ما هم که وقت زیادی برای… بیشتر »
آخرین نظرات